علی اکبرمعلی اکبرم، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

پسر طلای ما

روز آخر سال نود

قند عسلم ...... پسرنازنینم شما تا این لحظه ٨ ماه و ٢١ روز و ٤ ساعت و٣٢ دقیقه و ٤٠ ثانیه است که هر روز با صدای لبخند تو زندگی ما حال و هوای دیگه ای میگیره ...............امروز اخرین روز از سال ٩٠ هست و باز هم صفحه ی تقویم به آخر رسید باز هم یکسال گذشت و رفت ...سال نود تو هم خیالت خوش!تو سال من بودی ! سال منو پسرم...سالی که در آن بزرگترین و شیرین ترین اتفاق زندگیم افتاد و خداوند منو لایق مادر شدن دانست و فرشته ای توی دامنم گذاشت. پارسال این موقع منو بابا توی تکاپوی انتخاب اسم برات بودیم.....پارسال در ارزوی دیدن و بوسیدنت بودم و حالا حدود ٨ ماهه که هر شب در آغوشم می خوابی و هر روز...
29 اسفند 1390

خونه تکونی

علی از خواب پامیشه خونه رو در هم میبینه وای مامانی فرشا کجاس؟ پرده چرا رو زمینه؟ بیا پایین از اون بالا رفتی چرا تو پنجره؟ میخوای بری توی حیاط فکر کردی پنجره دره؟ خونه تکونی می کنم نزدیک عید علی جون این روزا خیلی کار دارم بیا کمک بیکار نمون همه جار و خوب میشورم تا نمونه آلودگی بیا کمک تا که تو هم یاد بگیری از بچگی عید که بیاد خونه باید مرتب و تمیز باشه میخوام بهار بدونه که تو خونه ی ما هم جاشه   نازنینم ...این روزا سخت مشغول خونه تکونیم و نمی تونم خیلی به وبلاگت سر بزنم البته شما هم اصلا نمیزاری من بشینم پای لپ تاب....... دیگه این روزا روزای پایانی سال ٩٠ هست و شما قراره یه فصل جدی...
24 اسفند 1390

پیشرفتای نازنینم

پسر نازنینم تا این لحظه ٨ ماه و ٢ روز و ١٤ ساعت و ٥٨ دقیقه و ٢٠ ثانیه سن داری که من اومدم و چند تا خبر بنویسم براتو برم.. عزیزم اول اینکه امروز شما بسیار بسیار قشنگ سینه خیز می رفتی و منم کلی ذوق کردم ....الهی قربونت بشم که با این کارت امروز دلمو شاد کردی دوم اینکه امروز که به دندونت دست زدم لثت تیز شده بود...داره دندونت یواش یواش میزنه بیرون ههههههههههوووووووووررررررراااااااااااااااااا سوم ......شما امشب برای اولین بارتوی خواب غلت زدی.....البته جای هر شبت یه مقدار توی گودی قرار میگیره ولی امشب روی تخت خودمون خوابوندمت و شما غلت زدی و قل خوردی رفتی روی تخت خودت... پسرم امشب منو ...
11 اسفند 1390

8ماهگی

پسر گلم ٨ ماهگیت مبارک . ...عزیزم شما امروز وارد نهمین ماه زندگیت شدی ..... خدایا شکرت که این ٨ ماه رو پسرم به سلامتی طی کرد............. نازنینم دندون سومت هنوز در نیومده یعنی لثت باز شده ولی نمیدونم چرا دندونت نمیزنه  بیرون و به خاطر همین هنوز وضعیت کاردهی شکمت مثل قبله و اشتهاتونم خیلی  تعریفی نداره ..فرنی که الان مدتیه که اصلا نمی خوری ...فقط سوپه که خیلی دوست  داری ...موزو سرلاک و اینجور چیزاهم نمی خوری و اگر بخوری فقط دو قاشق!!!! قطره ی آهن و زینکتم که باید به زور بهت بدم نمی دونم که چرا انقدر از داروهاتم بدت اومده(خدا کنه موقتی باشه) عوض ک...
9 اسفند 1390

شکفتنه سومین مروارید

پسره گلم مبارکه مبارکه .............. اگه گفتین چی شده؟! بله شما دارین دندون در میارید......دیروز دیدم که لثت شکاف خورده و دندون سومتم داره به سلامتی در میاد ههههووورررراااااااااااا پس بگو که برای چی مریض شدی ببین دکترا هم نتونستن آخرش بفهمن........... این روزا خیلی اذیت میکنی مامانو گاهی اوقات که گریه می کنی واقعا نمیدونم چته ..همه کار برات می کنم و انگار هیچ کاری نکردم..... هر روز برات فرنی درست میکنم و شما اصلا نمی خوریش  الان سه روزه که شما اسحال شدی و منم مرتب بهت او ار اس میدم ..البته امروز بهتر از روزای دیگه بود کارکرد شکمت.. ولی وقتی دیدم مروارید خوشگلت...
4 اسفند 1390

تب برای دومین بار

سلام گلپسر خوشگلم .............. قربونت بشم که انقدر ناز شدی...... دیگه داری حسابی شیطون میشی و اذیتای خاص خودشو داری... نازنینم پریروز شما به شدت مریض بودی و از ظهر تا شب تب داشتی و منم مرتب پاشویت می کردم و بهت سر ساعت استامینوفن میدادم البته شبم بابا اومد به کمکم برای پرستاری شما......... ولی تبت مرتب ٣٧ یا ٣٨ بود که در نتیجه آخرش ساعت سه نصف شب بردیمت دکتر البته درمانگاه شبانه روزی نزدیک خونمون بردیمت ...اونجا یه دکتر  عمومی شما رو معاینه کرد و گفت که گوشت عفونت کرده و برات چرک خوش کن نوشت و یه آمپولم برای تبت همونجا بهت زدن و خلاصه وقتی اومدیم خون...
2 اسفند 1390
1